کد مطلب:90291 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:226
واژه ها قلب: عضو مركزی دستگاه گردش خون، در انسان و حیوانات دیگری كه دارای گردش خون می باشند. قلب: جسم لطیف صنوبری شكل و مركب روح بخاری است كه روح حیوانی باشد و منشاء حیات، حس و حركت است و در همه ی حیوانات هست و ساری در همه ی اعضای بدن است. قلب: لطیفه ای روحانی كه عبارت است از حقیقت انسان. این قلب كه «عالم»، «مدرك» و «عارف» است و همان كه «مخاطب» و «معاقب» است. این قلب با قلب جسمانی، علاقه و ارتباط اسرارآمیزی دارد كه چگونگی آن علاقه و ارتباط، به نحو روشنی به وصف درنمی آید. قدر مسلم این است كه سنخ این علاقه و ارتباط مادی نیست و كاری به گوشت و خود دل ندارد، بلكه از قبیل علاقه ی وصف به موصوف [صفحه 133] است كه فقط اهل كشف، به خصوصیات آن واقفند. قلب به این معنا، تقریبا همان است كه حكما آن را «نفس ناطقه» می نامند و وظیفه و عمل آن، بیشتر عمل «ادراك» است تا «احساس» و در حالی كه مغز به معرفت حقیقی خدا نمی تواند برسد، قلب قادر به ادراك ذات و باطن همه ی اشیاء است. چون قلب به نور ایمان و معرفت روشن شود، آینه ی تجلی همه ی معارف الهی خواهد شد، بلكه ذات حق، در آن تجلی خواهد نمود. اما این صفا و كمال، به ندرت حاصل می شود، زیرا قلب غالبا به واسطه ی غفلت محجوب و در نتیجه ی معصیت تاریك می گردد، یعنی صور و نقوش مادی و شهوانی آن را آلوده ساخته است. قلب بین عقل و هوی در كشمكش است، به این معنا كه قلب انسان، معركه ی جدالی است بین جنود خدا و شیطان و هر دسته از راهی، در تسخیر آن می كوشند. از یك دریچه، معرفت خدا به قلب می رسد و از دریچه ی دیگر وساوس حس و شیاطین، بنابراین چنانكه گفته اند: آدمیزاده طرفه معجونی است گر كند میل این شود پس از این از یك طرف، ممكن است، پست تر از حیوان شود، زیرا حیوان فاقد معرفت است و قهرا نمی تواند ترقی كند و كمال بیابد و از طرف دیگر، ممكن است، از فرشته بگذرد، زیرا فرشته فاقد شهوت است و نمی تواند تنزل كند. حزن: اندوه و غم، كه در حكمت عملی (اخلاق) یكی از كیفیات نفسانی است كه از تبعات آن حركت روح است به درون به نحو تدریج و یا حصول قبض است در اثر وقوع مكروه یا فوت محبوبی. ترجمه: دلهای پرواپیشگان اندوهگین اند «قال الامام الصادق علیه السلام: الحزن من شعار العارفین، لكثره واردات الغیب علی [صفحه 134] سرائرهم و طول مباهاتهم تحت سر الكبریاء و المحزون ظاهره قبض و باطنه بسط، یعیش مع الخلق عیش المرضی و مع الله عیش القرباء...». «الی ان قال: یمین الحزن الابتلاء و شماله الصمت و الحزن یختص به العارفون لله و التفكر یشترك فیه الخاص و العام و لو حجب الحزن عن قلوب العارفین ساعه لاستغاثوا.» امام صادق علیه السلام در این بیان كوتاه، سیمای واقعی عارفان را ترسیم نموده، می فرماید: اندوه و غمگینی، علامت و نشانه ی شناخت عارفان است به جهت واردات غیبی فراوان كه به باطن آنان راه دارد، از اینرو به خود می بالند كه به سر عظمت و كبریایی خداوند واقفند و محزون، در ظاهر گرفته خاطر و خاموش، اما در باطن گسترده و عامل بسی اسرار است. با مردم همانند بیماران پژمرده كه حال سخن گفتن را ندارند، مواجه، اما با خدا همانند نزدیكان و مقربان راز دل می گوید. از سویی با گرفتاریها، مصیبتها، روبه رو و از سوی دیگر، سكوت و خاموشی، سراسر وجودش را در بر گرفته به این معنا كه در مورد مصائب و امتحانات پیاپی، هرگز زبان به شكایت و یا اظهار درد و محنت نمی گشاید، در مقایسه حزن با تفكر می فرماید: تفكر و اندیشه، پیشگام در مسیر حركت همگان است، اما حزن تنها به عارفان اختصاص دارد، آنچنان با اندوه و حزن الفت گرفته اند كه اگر از آنها و لو یك لحظه برداشته شود، استغاثه می كنند و به خدا پناه می برند. چرا اهل تقوا محزونند؟ علت این حزن، خوف از عقاب خداوند است، بدین جهت كه احتمال تقصیر و عدم شرایط قبولی اعمال، برای آنها وجود دارد و چنین خوفی، همیشه در دل آنان، جای داشته و از پی آن، هاله ای از حزن دلهای آنها را در بر گرفته است، قرآن كریم می فرماید: «و الذین یوتون ما آتوا و قلوبهم وجله انهم الی ربهم راجعون.»: و آنان كه آنچه وظیفه ی بندگی و ایمان است، به جای آوردند و باز [صفحه 135] دلهای آنان برای روزی كه به خدا رجوع نمایند، ترسان است. و ممكن است علت حزن آنها، خشیت از مقام الهی باشد كه معنای آن، تالم قلب است به سبب توقع و انتظار امر مكروه در آینده كه گاه به واسطه ی ارتكاب كثرت جنایت است و گاه به واسطه ی معرفت جلال خداست.
«قلوبهم محزونه»
كز فرشته سرشته وز حیوان
ور كند میل آن شود به از آن
صفحه 133، 134، 135.